سفرنامه پیمایش دالامپر
سفرنامه پیمایش دالامپر
سهشنبه شب بود که ما از تهران به سمت ارومیه حرکت کردیم. خیلی هیجان داشتیم و همه آماده سفر بودیم.
برای شام تو یک رستوران بین راهی توقف کوتاهی داشتیم و همسفرها بعضیها غذای خودشون را آورده بودن و چند نفری هم از رستوران اونجا شام سفارش دادند. بعد از حدود یک ساعت زمان شام و استراحت دوباره سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم. تو اتوبوس هم قبل این که وقت خواب بشه یه چند ساعتی بازی کردیم که از رسم های همیشگی اکوسفر تو اتوبوس هاست.
روز اول
حدود ساعت 8 بود که به روستای دیزج رسیدیم برای صرف صبحانه و تحویل دادن کولههامون به ماشینها. صبحانه هم خیلی مفصل بود و انواع محصولات لبنی محلی و عسل و تخممرغ بود که خیلی عالی بود و انرژی خوبی به ما داد برای شروع پیمایشمون.
بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن برای پیمایش، کولههای حملهمون را گرفتیم و هر ۵ نفر سوار لندرور شدیم. حدود یک ساعت راه بود تا دریاچه دالامپر که از مسیر پر پیچ و خم و سختی رد میشد. بعد از این که رسیدیم به دریاچه با یه طبیعت بسیاز زیبا و دلنشین مواجه شده بودیم که با هوای خوب و ابری اون روز زیباییش چند برابر شده بود.
وقتی رسیدیم به دریاچه حالا وقت معارفه بچه ها بود تا همه با هم آشنا بشن و از همدیگه بیشتر بدونیم. معمولا تو سفر ها اول سفر تو اتوبوس انجام میدیم معارفه را، ولی چون شب شروع کرده بودیم سفر و بعضی ها خسته بودن دیگه گذاشتیم تو روشنایی روز و کنار دریاچه معارفه را انجام بدیم. بعد این که معارفه تموم شد حدود یک ساعت زمان آزاد داشتیم تا عکاسی کنیم یا چرخی دور دریاچه بزنیم. بعضیهم هم رفتن برای شنا توی دریاچه که واقعا آب سردی داشت ولی خیلی جذاب و باحال بود.
بعد از این پیمایشمون را شروع کردیم سمت دریاچه بنچول. قرار حدود ۵-۶ ساعت پیمایش توی دشت داشته باشیم. از لحظهای که راه افتادیم مسیر پر از شگفتی و زیبایی بود. ترکیبی از برف و دشت و دریاچه و رودخانه که در مسیر تکرار میشد و با گلهای رنگی، زیباتر میشد.
حدود ساعت ۱ بود که برای نهار در کنار چادرهای عشایر منطقه نشستیم و نهارهایی که با خودمون آورده بودیم را خوردیم. البته همه نهار ها را با هم تقسیم کردن و تقریبا همه، همه چیز خوردن. بعد از خوردن نهار یه چای مسیرمون را ادامه دادیم به سمت دریاچه بنچول. در این بین هم به یک قسمت برفی و یخی رسیدیم و یکم برفبازی و سرسره بازی کردیم که توی این فصل و هوا خیلی برامون جذاب بود.
حدود ساعت ۵ بود که رسیدیم دریاچه و کمپمون را برپا کردیم. بعد از این که چادرها را برپا کردیم یه گشتی دور دریاچه زدیم. همه دور هم نشستیم و آتیش و چای را برپا کردیم که تو هوای سرد شب اون منطقه خیلی چسبید. برای شام هم قرار بود هر کسی برای خودش غذا بیاره که بیشتر بچهها با هم تصمیم گرفته بودن با هم بندری درست کنن وسایل بندری را از تهران با خودشون آورده بودن و توی کمپ شروع کردن به آماده کردن غذا و با دیگی که از عشایر منطقه گرفته بودیم بندری را درست کردیم و تقریبا اکثر بچهها شام بندری خوردن. بعدش دیگه وقت استراحت بود، یه چند ساعتی کنار آتیش نشستیم و چای خوردیم و آواز خوندیم و به تماشای آسمان پرستاره اون شب نشستیم.
روز دوم
روز دوم قرار بود که ساعت ۸ همه وسایل و چادر ها را جمع کرده باشیم و آماده پیمایش بشیم تا بزسینا. برای همین تقریبا ساعت ۷ بود که همه بیدار شدن و همه کنار هم صبحانه را خوردیم. بعد صبحانه، چادر ها را جمع کردیم و وسایل را تحویل نیسان دادیم تا برامون تا محل کمپمون بیاره. بعدش هم پیشمایش روز دو م شروع شد. پیمایش این روز هم مثل روز اول بسیار زیبا بود البته با یکم چالش بیشتر که بعضی قسمت ها شیب زیادی داشتند و عبور ازشون یکم سخت بود.
مسیر امروزمون هم پر از شگفتی بود. باز هم یخچال ها و رودهای خروشانی که از اونها جاری بود. و در کنار این دشت گلهای بسیار زیبایی که در کل مسیر شاهد بودیم.
حدود ساعت ۲ بود که به محل کمپ در بزسینا رسیدیم و در کنار مردم کرد که اونجا کمپ کرده بودن چادر ها را برپا کردیم. بعد از این که چادر های خودمون و سایهبان را برپا کردیم کنار همدیگه هندوانه خوردیم تا خستگی پیمایش از بدنمون خارج بشه. کمی بعد هم نهار هامون رسید که اون را خوردیم و بچه ها زیر سایهبان کمی استراحت کردن تا آماده بشیم برای سرسره بازی را یخچالهای اونجا. ویدئوهای سرسره را میتونید از پیج اینستاگرام ما @ecosafar مشاهده کنید.
بعد از حدود یک ساعتی سر خوردن از یخچال ها گروهی از همسفرها به همراه چند بچه کرد اهالی اونجا رفتیم تا گشتی اطراف اونجا بزنیم و غروب آفتاب را تماشا کنیم. چند ساعتی هم گشت زدیم و بازی کردیم و کنار دریاچه به تماشای غروب زیبای آفتاب نشستیم.
بعد از غروب هم کمی چای نوشیدیم و آتش را روشن کردیم تا از کمی تو اون هوای سرد گرم بشیم و دور هم باشیم. شام هم کنار خوردیم. آش محلی و دلمه که از غذاهای اون منطقه بودن. بعد از خوردن شام هم تولد برای ۲ تا از همسفرها گرفتیم. تولد گرفتن تو اکوسفر زیاد اتفاق میفته و همیشه از جذاب ترین قسمتهای سفر هستش. کیک را خوردیم و کمی عکاسی کردیم و کنار آتیش تا آخر شب نشستیم و صحبت کردیم و خاطره گفتیم و خاطره ساختیم. دیگه آخر شب بود که کم کم رفتیم که بخوابیم تا فردا صبح راه بیفتیم سمت اتوبوس و به تهران برگردیم.
روز سوم
روز آخر هم قرار بود ساعت ۹ آماده باشیم و چادرها را جمع کرده باشیم. بعد از خوردن صبحانه چادرها را جمع کردیم و منتظر موندیم تا ماشینها برسن و ما را به سمت آبشار سوته دکل ببرن. حدود ۴۵ دقیقه تا آبشار راه بود و ما سوار نیسانها و لندرور شده بودیم و راه افتادیم سمت آبشار که بسیار پر آب و خروشان بود. بعد از دیدن آبشار و عکاسی سمت اتوبوس ها رفتیم و به سمت تهران حرکت کردیم. در مسیر هم تو شهر ارومیه برای صرف نهار توقفی کردیم. در مسیر برگشت هنوز همه انرژی داشتیم و ساعتها بازی کردیم و حرف زدیم تا مسیر برگشتمون خسته کننده نباشه. در نهایت آخر شب بود که به تهران رسیدیم و سفرمون به پایان رسید.
این سفر یکی از بهترین تجربههای خود من و بقیه همسفرها بود. سفری که در کنار طبیعت زیبا و دلنشینی که داشت، با همسفرهای فوقالعادهای که داشتیم چندین برابر بهتر شد.
لینک این سفر را میتونید از اینجا مشاهده کنید.
برای این از سفرهای بعدی ما خبردار بشید لطفا کانال تلگرام ما به نشانی @ecosafar و همچنین صفحه اینستاگرام به نشانی @ecosafar را دنبال کنید.
نظری ثبت نشده است.